جدول جو
جدول جو

معنی در گذشت - جستجوی لغت در جدول جو

در گذشت
فوت، وفات، موت
تصویری از در گذشت
تصویر در گذشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در گذشته
تصویر در گذشته
مرده، فوت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشتن
تصویر در گذشتن
عبور کردن، دست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
وفات، فوت شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
درگذشتن، کنایه از مرگ، مردن، وفات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
((دَ. گُ ذَ))
مرگ، وفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
متوفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در گوشی
تصویر در گوشی
پچ پچ کردن زیر گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گشتن
تصویر در گشتن
اعراض نمودن، ابا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذاشته
تصویر در گذاشته
عفو کرده بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذاشتن
تصویر در گذاشتن
عفوکردن بخشودن در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه فرودستان را عفو کند زیر دستان را ببخشاید، آنکه از گرفتن مال و وجوه خود چشم پوشد: آدم باگذشتی است مقابل بی گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گوشت
تصویر پر گوشت
که گوشت بسیار دارد گوشتناک فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
رفته، کنایه از مرده، فوت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشتن
تصویر درگذشتن
مردن، درگذشتن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشتن
تصویر درگذشتن
((دَ گُ ذَ تَ))
عبور کردن، گذشت کردن، بخشیدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگاشت
تصویر درگاشت
آنتروپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
شرح حال، حکایت، احوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
واقعه و احوال، ماجرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
آنچه بر کسی گذشته، حادثه ای که برای کسی رخ داده، شرح حال، برای مثال بپرسیدشان کاندر این ساده دشت / چه دارید از افسانه ها سرگذشت (نظامی۶ - ۱۱۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
((سَ گُ ذَ))
رویداد، واقعه، شرح حال
فرهنگ فارسی معین
فوت کردن مردن، یا اندر گذشتن از یکدیگر. مماس شدن خطها با یکدیگر و قطع کردن یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار